با ما چه سر داری بگو ای تازه رخ ای لاله رو
ای آبروی عاشقان در پیش چشمت آب جو
من برنخیزم از رهت تا بینم آن روی مهت
فریاد کش دشنام گو داریم با خلق تو خو
ای روشنای آسمان ای چلچراغ مهوشان
خوش می روی دامن کشان ما را کشانی کو به کو
ای ساقی لولی وشم ای نو بهار دلکشم
از جام عشقت سر خوشم نز جام باده نز سبو
ای غنچه خاموش او حرفی بزن چیزی بگو
خود خامشی و خلق را افکنده ای در گفتگو
دوش از شراب سرمدی عاکف مگر جامی زدی
کافکنده ای از بی خودی در جمع مستان های و هو

