دلتنگی
یعنی فکر کردن به پرواز
به خندههای بیدلیلت در راه خانه
نگاههای "مال خودمی"ات در جمع
دلتنگی
یعنی کش رفتن آدامس جویده ات
و غوطهور شدن در طعم لب هات
دلتنگی
یعنی چشمهای تو امشب سرخ بود
و چشمهای من خیس...
"عباس معروفی"
دلتنگی
یعنی فکر کردن به پرواز
به خندههای بیدلیلت در راه خانه
نگاههای "مال خودمی"ات در جمع
دلتنگی
یعنی کش رفتن آدامس جویده ات
و غوطهور شدن در طعم لب هات
دلتنگی
یعنی چشمهای تو امشب سرخ بود
و چشمهای من خیس...
"عباس معروفی"
بانوی قشنگم
من همیشه مستم
لبهای تو
مخفف شرابهای دنیاست
چکیدهی کامروای انگور
که قطره میشود
نقطهی هستی مرا میچکاند
داغی که بر دلم مانده است
من این نخورده با خندههای تو مست
بیهوده نیست
که در کلمات میچرخم
نارنجی
نقطهها همه
ردی از بوسههای توست ...
"عباس معروفی"

اشکهام را
دانه دانه از روی زمین
پیدا میکنم
میریزم توی جیب کودکیهام
که وقتی بزرگ شدم
دست و بالم خالی نباشد
آخر
تو میدانی
روزهای بدی در پیش است
روزهای تهیدستی
روزهایی که شهرها همه
بی پنجره بی طارمی بی پرنده
برهوت میشوند
هیچ کس یادم نمیگیرد
خوابم کوچه ندارد
و هیچ کودکی در آن بازی نمیکند.
عباس معروفی
در دستهای کودکیام
هزار برگ برنده
جا ماند
هزار حرف و کلام نگفته
هزار راز نهفته
با هزار گل و رود و پرنده...
... که خوابم برد
هر برگ را
با مرگ
هزار سال فاصلهی بیقراری بود
زیرا خون تو
در برگهای من جاری بود
حالا در بیداری
مبهوتِ این مشتهای بستهام؛
نگشایم
خواب را بردهای
بگشایم
مردهای.
عباس معروفی
اگر ازت دور نباشم
چه جوری برایت دلتنگی کنم؟
گل قشنگم !
اگر کنارت نباشم
بوی گل و طعم بوسه هات
یادم می رود
بودن یا نبودن
پلک زندگی ماست
در یکی تاب می خوریم
در یکی بی تاب می شویم
و من
در هر پلکی
یکبار دیدنت را می بازم ...
عباس معروفی