هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین
آتش زند خوبی و در جمله خوبان چنین ...
... از درد هجرانش زمین رو کرده اندر آسمان
وان آسمان گوید که من صد چون توم اندر حنین
آید جواب این هردو را از جانب پنهان سرا ...
... گر شیره خواهد می شدن در خنب جوشد مدتی
خواهد قفا که رو شود بس خوردنش باید قفا
آبی که جفت گل بود کی آینه مقبل بود
چون او جدا گردد ز گل آیینه گردد پرصفا
جانی که پران شد ز تن گوید بدو سلطان من
عذرا شدی از یار بد یار منی اکنون بیا
مشهور آمد این که مس از کیمیایی زر شود
این کیمیای نادره کردست مس را کیمیا ...
... واندر دعا دو تو شوی ماننده دال دعا
دانی که بازار امل پرحیله است و پر دغل
هش دار ای میر اجل تا درنیفتی در دغا
خواهی که اندر جان رسی در دولت خندان رسی
می باش خندان همچو گل گر لطف بینی گر جفا
این ترک جوش آمد ولی ترجیع سوم می رسد
ای جان پاکی که ز تو جان می پذیرد هر جسد
گر ساقیم حاضر بدی وز باده او خوردمی
در شرح چشم جادوش صد سحر مطلق کردمی
گرخاطر اشتر دلم خوش شیرگیر او شدی
شیران نر را این زمان در زیر زین آوردمی ...
... هر لحظه گوید شاه دین آری چنین و صد چنین
پیدا شدی گر زانک من در بند بردا بر دمی
گرنه چو باران بر چمن من دادمی داد ز من
با جمله فردان جفتمی وز جمله جفتان فردمی ...
... ور بی خماری می بدی انگور را نفشردمی
گر عقده این ساحره از پای جانم وا شدی
بر کوری هر رهزنی صد رستم و صد مردمی
تعداد