گرسنگی عارفانه از نظر مولانا فقط منحصر به کم خوردن طعام نیست،
بلکه به معنی پرهیز از هر گونه امور نفسانی است.
از نظر مولانا گرسنگی عارفانه باعث شکوفایی باطنی میشود
گرسنگی عارفانه از نظر مولانا فقط منحصر به کم خوردن طعام نیست،
بلکه به معنی پرهیز از هر گونه امور نفسانی است.
از نظر مولانا گرسنگی عارفانه باعث شکوفایی باطنی میشود
اشعار مولانا درباره عشق
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی
شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی
ای دنیا را ز تو هزار آزادی
**************
گر شاخهها دارد تری
ور سرو دارد سروری
ور گل کند صد دلبری
اي جان، تو چیزی دیگری
***************
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من
خواب شبم ربودهای مونس من تو بودهای
درد توام نمودهای غیر تو نیست سود من
جان من و جهان من زهره آسمان من
آتش تو نشان من در دل همچو عود من
جسم نبود و جان بدم با تو بر آسمان بدم
هیچ نبود در بین گفت من و شنود من
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین
آتش زند خوبی و در جمله خوبان چنین ...
... از درد هجرانش زمین رو کرده اندر آسمان
وان آسمان گوید که من صد چون توم اندر حنین
آید جواب این هردو را از جانب پنهان سرا ...
... گر شیره خواهد می شدن در خنب جوشد مدتی
خواهد قفا که رو شود بس خوردنش باید قفا
آبی که جفت گل بود کی آینه مقبل بود
چون او جدا گردد ز گل آیینه گردد پرصفا
جانی که پران شد ز تن گوید بدو سلطان من
عذرا شدی از یار بد یار منی اکنون بیا
مشهور آمد این که مس از کیمیایی زر شود
این کیمیای نادره کردست مس را کیمیا ...
... واندر دعا دو تو شوی ماننده دال دعا
دانی که بازار امل پرحیله است و پر دغل
هش دار ای میر اجل تا درنیفتی در دغا
خواهی که اندر جان رسی در دولت خندان رسی
می باش خندان همچو گل گر لطف بینی گر جفا
این ترک جوش آمد ولی ترجیع سوم می رسد
ای جان پاکی که ز تو جان می پذیرد هر جسد
گر ساقیم حاضر بدی وز باده او خوردمی
در شرح چشم جادوش صد سحر مطلق کردمی
گرخاطر اشتر دلم خوش شیرگیر او شدی
شیران نر را این زمان در زیر زین آوردمی ...
... هر لحظه گوید شاه دین آری چنین و صد چنین
پیدا شدی گر زانک من در بند بردا بر دمی
گرنه چو باران بر چمن من دادمی داد ز من
با جمله فردان جفتمی وز جمله جفتان فردمی ...
... ور بی خماری می بدی انگور را نفشردمی
گر عقده این ساحره از پای جانم وا شدی
بر کوری هر رهزنی صد رستم و صد مردمی
مهربانی
مهربانی شیوه ی دیرین ماست
مهربانی در جهان آیین ِ ماست
ما زنسلِ مهربانان بوده ایم
از تبار ِ قهرمانان بوده ایم
آن که دارد مهربانی می کند
شیوه ی خود راجهانی می کند
در میانِ روزهای تلخ و سخت
مهربان باشیم باهم چون درخت
نامِ ما گر جاودانی می شود
هموطن! با مهربانی می شود
ما به همدیگر محبّت می کنیم
هرچه را داریم،قسمت می کنیم
:
«عشق، اکنون مهربانی می کند
خاک را گنج ِ معانی می کند »* :
مهربانی شیوه ی دیرین ماست
مهربانی درحقیقت، دین ِ ماست
* بیت شاهکار مولانا
گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
ور زان که نهای مطرب گوینده شوی با ما
گر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلس
ور زان که خداوندی هم بنده شوی با ما
یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مردهای ور زنده هم زنده شوی با ما
پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید
تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما
در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی
اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما
چون دانه شد افکنده بررست و درختی شد
این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما
شمس الحق تبریزی با غنچه دل گوید
چون باز شود چشمت بیننده شوی با ما
معنی شعر: این یکی از بهترین اشعار مولانا است. در این شعر مولانا اتصال به عرفان و معرفت الهی را راهی برای رسیدن به تمامی غیرممکنها میداند. وی اذعان دارد که این مسیر زندگی شخص را دچار دگرگونی خواهد کرد. آنچه دارد را از دست خواهد داد و آنچه ندارد را به دست خواهد آورد.