۱۳۹۶/۱۱/۲۹ | | -
اکبر_اکسیر
کشتار گاه ، فرهنگ سرا شد
گوسفندان ، شاعر
و سلاخهای بازنشسته ، منتقد
همه جا بوی گوسفند میدهد
وای ...
موریانهها به آخر شاهنامه رسیدهاند !!
اکبر اکسیر :
پدر كه رفت
حياط خانه ورم كرد
درخت توت پريد
حوض، عكس يادگاري شد
و ما، يك پرايد خريديم
و مجبور شديم
ششمين عضو خانواده خود را
به خانة سالمندان ببريم!
من گوساله گاو به دنیا آمدم
شیرم را دوشیدند
شاخم را شکستند
از دباغخانه که برگشتم عزیز شدم
حالا نشسته ام پشت ویترین گالری کفش
سایز 37
درست اندازۀ پای ملیحه!
از : اکبر اکسیر
شعر طنز از اکبر اکسیر :
عید که می آید
مورچه ها می آیند و شیرینی ها را می برند
بهار، از زیر طبقه همکف سرک می کشد
و درست کنار پنجره دستشویی گل می دهد
ملیحه خانه می تکاند
و اشیای قدیمی یک به یک
پشت وانت پرت می شوند
عید که می آید
این خاطرات من است که حراج شود!