( فردوسی شاعر صلح طلب )
بخش بزرگی از شاهنامه به جنگها و نبردهای میهنی اختصاص دارد. با این وجود همواره
بر اولویت داشتن صلح بر جنگ و بیان ناپسندی و زشتی جنگ تأکید شدهاست. در برخی
ابیات شاهنامه با دیدگاهی خردگرایانه به ناپسندبودن جنگ و سودمندبودن صلح اشاره
شده است. از جمله در سخن سیاوش اسطوره صلحطلبی و جنگستیزی شاهنامه،
بیان شدهاست:
سیاوش چنین گفت کاین رای نیست همان جنگ را مایه و جای نیست
(شاهنامه فردوسی، ج ۱،ص ۵۰۹)
در جایی دیگر، رستم بزرگترین پهلوان شاهنامه در ستایش صلح و نکوهش جنگ
می گوید:
کسی کآشتی جوید و سور و بزم نه نیکو بود تیز رفتن به رزم
همه یافتی، جنگ، خیره مجوی دل روشنت زآب تیره مشوی
(همان، ج ۱،ص۴۵۱)
یکی دیگر از پهلوانان نیک اندیش شاهنامه که تباری تورانی دارد، « پیران» است
که درباره اولویت داشتن صلح بر جنگ میگوید:
مرا آشتی بهتر آید ز جنگ نباید گرفتن چنین کار تنگ
(همان، ج2، ص 251).
در موارد دیگر در شاهنامه تنها به نفی کلی جنگ و بیان این نکته که صلح بر جنگ برتری
دارد، اکتفا نشده است، بلکه به پیامدهای زیانبار جنگ نیز اشاره شده است، از جمله
جایی از زبان افراسیاب که البته پهلوانی جنگطلب بودهاست ولی در برهههایی از رفتار
خود پشیمان میشدهاست، ابراز شده است:
«بسی نامداران که بر دست من تبه شد به جنگ اندر آن انجمن
مرا سیر شد دل زجنگ و بدی همی جُست خواهم ره ایزدی
کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم
(همان، ص ۴۵-۴۴۴)
یکی از مهمترین پیامدهای زیانبار جنگ، خونریزی است. در شاهنامه با بیان این نکته
که جنگ با خونریزی در پیوند است به نکوهش جنگ پرداخته شده است، از جمله ایرج
نخستین پهلوان شاهنامه که در راستای صلحطلبی و جنگ ستیزی، جان خود را از دست
میدهد، خطاب به برادران جنگطلب خود میگوید:
جهان خواستی یافتی خون مریز مکن با جهاندار یزدان ستیز
پسندی و همداستانی کنی که جانداری و جانستانی کنی
(همان، ص ۷۴-۷۳).
در شاهنامه فردوسی، جنگ افزون بر آنکه از ماهیتی خردستیزانه برخوردار است،
سرشتی ضدخدایی نیز دارد. به دیگر سخن دستیازیدن به جنگ تجاوزکارانه در شاهنامه
به معنای پیکار با خدا و برگزیدن روشی است که در ستیز با اراده خداوندی قرار دارد،
نمونههای بسیار زیادی در این باره وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
از زبان سیاوش در بیان ناسازگاری جنگ تجاوزکارانه با خواست خداوند:
ورایدونکه جنگ آورم بی گناه چنین خیره با شاه توران سپاه
جهاندار نپسندد این بَدزمن گشاید برمَن زبان انجمن
( همان، ص ۴۵۴)
در یکی از جنگهای میان کیخسرو با افراسیاب پادشاه توران، گروهی از سپاهیان
افراسیاب به اسارت قشون کیخسرو در میآیند. کیخسرو با وجود کینه عمیقی که
تورانیان از وی داشتند به مهربانی با آنان روی میآورد و ضمن همدری با وضعیت آنان،
این اسیران را در ماندن نزد کیخسرو به عنوان میهمان وی و یا بازگشت به سرزمین
خود مُخیر میسازد، در این باره در شاهنامه آمده است:
کنون بر شما گشت کردار بد شناسد هر آنکس که دارد خرد
نیم من بخون شما شسته چنگ نگیرم چنین کار دشوار تنگ
همه یکسره در پناه منید اگر چند بدخواه گاه منید
هر آنکس که خواهد که باشد رواست درین کار نافزایش نه کاست
هرآنکس که خواهد که زی شاه خویش گذارد نگیرم برو راه پیش
(همان،ج۲،ص۴۸۶)
____مطالب مرتبطـ :____