در قدیم روزها عجب بود زور بود
جز شــرافت کار دیـــگر کـور بود
![]()
گرد شمع و شب چراغ صـــندلی
قصه ها گـرم و همه پرشور بـود
![]()
روز های برف و باران با همــی
پیــش همــه تخم تــربـوز پر بــود
![]()
بر بـزرگـــان احــترام و افـــتخار
کــودکان با درس ها پر نــور بود
![]()
قصه هـا از دی روان هـر ساعتی
از صداقت کار هر کس جــور بود
![]()
در مساجــد عشـــق بود بهر خــدا
با دعــای خــیر مشـکل دور بــود
![]()
یـــادم آیــد در خـریــطه آویــزان
خسته بود و کشمش و انگـور بود
![]()
کس نمیدانست ز جنگ و دشمنی
نی کلاشنکوف و نی شـاژور بود
![]()
یاد آن روز ها بخیر اما گذشت
هر جوان آزاده بــود باتـــور بود
![]()
هــرچه گــــویم کــم ولــی در آنـــزمان
بچه مومن، دخــتـران چون حـــور بود
![]()
گـــرچه (قانع) زادۀ آن دُور نیســت
گفتـــه هایش شـــامل آن ســــور بود
محمد ابراهیم قانع (شاعر افغانستانی)
