رضا حیدری نیا:
کار سخن از قافیه ی تنگ گذشته ست
از شیشه ی ما هجمه ی صد سنگ گذشته ست
از داشتن و داشتنی بهره چه جویی؟
تیمور هم از فتح خودش لنگ گذشته ست
عشاق ،شناور همه چون ماهی این بحر
طماع از این بحر چو خرچنگ گذشته ست
قابیل شده قصه ی هابیل نوشتیم
آسوده قلم از سر این ننگ گذشته ست
در سینه ی ما خیر و شری نیست از این پس
این سینه هم از صلح و هم از جنگ گذشته ست
آسان نرسیدیم به این شادی بی درد
صد ناله ی پر غصه از این چنگ گذشته ست
خود بت شکن کعبه ی خود باش که اینجا
هر کس صنمی داشته دلتنگ گذشته ست
اول قدم ، آن نقطه که آغاز تماشاست
سالک ز غم و غصه ی فرسنگ گذشته ست
طاووس مشو ، فرصت پرواز همین است
طاووس ز پرواز به صد رنگ گذشته ست
با ساز ِطرب رقص ِتماشا کن و بگذر
برخیز و مگو نیمی از آهنگ گذشته ست
رضا حیدری نیا