بر اساس ادبیات عامیانه مردم آذربایجان مردم فصل تابستان و زمستان را كه سه ماه يا به عبارتي نود روز طول مي كشد به سه قسمت تقسيم مي كردند . بصورتي كه چهل روز اول تابستان را (يعني از اول تير تا دهم مرداد )كه اوج گرما بود چله بزرگ تابستان مي ناميدند و از دهم مرداد تا اول شهريور كه نصف چهل روز اول (يعني بيست روز ) بود را چله كوچك مي ناميدند. شهريور ماه را كه طبع هوا تغيير مي كرد و هوا از وضعيت گرماي تابستان به طرف پاييز متمايل مي گشت را جزء فصل بعدي مي دانستند.
همين حكايت براي زمستان هم مصداق دارد. به عبارتي قدما چهل روز اول فصل زمستان(اول دي تا دهم بهمن) را كه سرماي شديد و سوزناكي پديدار مي گشت و از نظر زماني طولاني تر (چهل روز)بود را چله بزرگ نام نهادند.و از دهم بهمن تا اول اسفند كه از نظر زماني نصف چله بزرگ مي باشد را تحت عنوان چله كوچك قلمداد مي كردند.از اول اسفند كه سردي هوا رو به كاهش مي گذاشت و كم كم سبزه ها در دشت و دمن پديدار مي گشت را به اصطلاح عشاير (به حساب مالدار) شروع بهار مي دانستند.
اگر توجه كنيم اين تجربيات پيشينيان امروزه تا حد زيادي با يافته هاي امروزي علمي هواشناسي نيز منطبق مي باشد. زيرا در ابتداي چله بزرگ تابستان يا زمستان،ميزان تمايل خورشيد به ترتيب:بسيار كم و زياد مي شودو يا طول شب و روز تغيير مي كند.(اول تابستان طولاني ترين طول روز و اول چله زمستان كوتاهترين طول روز).
از هفتم تا چهاردهم بهمن ماه هر سال در زبان محلی به «چارچار» معروف است. این هشت روز که آخرین روزهای فصل زمستان است در واقع سردترین و سوزناک ترین روزهای سال را شامل می شود که قدیمی ها به این هشت روز سرمای « کورد اوغلی چولده قالان » نیز می گفتند و هنوز هم گهگاهی از این اصطلاح استفاده می شود .
اما نکته جالب اینکه سالهای اخیر بسیار متفاوت با سالهای گذشته است ، خبری از سرمای سوزناک و به قولی کورد اوغلی سالهای قبل نیست و به واقع هوای این روزهای بنارویه مطابق شده با هوای یک ماه بعد از عید ۱۰ – ۲۰ سال پیش … حکایت چیست دیگه خودتون پی اش را بگیرید و حکمتش هم …
چارچار : چهار روز آخر چله ٔ بزرگ (هفتم تا دهم بهمن ماه ).و چهار روز اول چله ٔ کوچک زمستان . (یازدهم تا چهاردهم بهمن ماه ). نام هشت روز از زمستان که چهار روز آن در آخر چله ٔ بزرگ و چهار روز در اول چله ٔ کوچک است . نام هشت روز از فصل زمستان که از سی و ششمین روز تا چهل و چهارمین روز را شامل است .
در اعتقادات و باورهای قدیم زمستان به دو بخش بزرگ ( چله بزرگ و چله کوچک ) تقسیم می شود .
که چله بزرگ از « اول دیماه تا دهم بهمن ماه » می باشد و چله کوچک از « دهم بهمن تا پایان بهمن ماه »
می باشد .
و معتقند که چله کوچک بسی سردتر و پر سوزتر از چله بزرگ است.
عدد چهل در نزد حضرت حق مقدس است . حضرت محمد (ص) در چهل سالگی به پیامبری مبعوث شد . خداوند برای فرستادن پیام خود به حضرت موسی چهل شبانه روز او را در کوه طور نگاه داشت و همچنین در روایتهای زمان پیغمبر ما مسلمانان و بعد از آن هم جهت انجام بعضی از کارهای مهم به آن اشاره شده است و چله ی کوچک و چله ی بزرگ هم هر کدام چهل قسمت است . چله ی بزرگ چهل قسمت مساوی بیست و چهار ساعته می باشد و چله ی کوچک چهل قسمت مساوی دوازده ساعته که مجموع ساعات چله ی بزرگ دو برابر ساعات چله ی کوچک است . چله ی بزرگ هم بزرگتر است و هم قسمت های بزرگتری دارد . چله ی کوچک کوچکتر است و قسمت های کوچکتری هم دارد . چله ی بزرگ و چله ی کوچک دو برادرند . برادر بزرگتر دارای تجربه ی بیشتری است ودر امورات پخته تر عمل می کند ولی چله ی کوچک یعنی برادر کوچکتر که جسور و کم تجربه است . او به برادر بزرگتر خرده می گیرد و به او می گوید تو از اول دی کارت را شروع کردی و تا امروز که آخرین روزهای عمرت راسپری می کنی یعنی تقریبا چهار روز دیگر به دهم بهمن ماه هست , کار شاقی نکردی نه انگار که زمستان است و مردم برای انجام کارهای خود به راحتی از منزل خارج شدند و به راحتی کارهای خود را انجام دادند و تو چه چله ای بودی و اصلاً نام تو را چله نمی توان گذاشت که متاسفانه این مشاجره باعث اوقات تلخی برادر بزرگتر می شود که در این روزها تغییرات نابهنگام جوی اتفاق می افتد . برادر گوچکتر با تندی با این الفاظ ادامه می دهد , حالا ببین من که از تو کوچکترم چه کاری می کنم و به تو نشان می دهم که چله یعنی چه و در حالی که مادر بزرگم دمپایی های خود را از پایش خارج می کرد تا به دستش بگیرد و بتواند در جاده ی خاکی که به طرف مزرعه ی مان می رفت راحتر و سریعتر حرکت کند , چون پشتش به خاطر ناملایمات زندگی کمی خمیده بود و من هم که در آن زمان پاهایم اصلا با دمپایی آشنایی نداشت که بخواهم دمپایی هایم را دستم بگیرم یعنی پا پتی بودم و گاهی همراه او می دویدم تا صدای ضعیف و آرام بخشش را بشنوم و گاهی هم از او عقب می افتادم , که دوباره مجبور می شدم به خاطر کوتاهی قدم هایم همراه او بدوم . خلاصه برگردیم به چله ی کوچک یعنی برادر کوچکتر چله ی بزرگ که پس از این دعوا و مشاجره و عدم تاثیر پندها و اندرزهای برادر بزرگتر یعنی چله بزرگتر که به هیچ عنوان به گوش چله ی کوچکتر نرفت به مصداق این ضرب المثل معروف که " نرود میخ آهنین در سنگ " هوا به طور ناگهانی در روزهای پایانی چله ی بزرگ و شروع چله ی کوچک ,یعنی , یازده بهمن سرد می شود . و طی چند روز سردتر و سردتر می شود . چله ی کوچک بحث را با برادر بزر گتر اینگونه ادامه می دهد که من چنان برف و کـــولاکی بکنم که نه تنها از اینکه مردم نتوانند از خانه بیرون بروند ٬ بلکه افرادی را در سـرمای بیابان ها و صحرا ها گیر می اندازم تا از سرما جان بدهند .
ولی برادر بزرگتر که عاقل تر و داناتر است می گوید :
عومورون آزدی ..... دالون یازدی !
یعنی عمرت کم است و پشت سرت هم بهار می آید .
منبع : وبسایت محمدعلی رستمی (وصال)
http://wessal.blogfa.com/
____مطالب مرتبطـ :____
مطالب متفرقه ادبی ، اجتماعی
تعداد