میلیون ها استعاره و مجاز از این دست بیافرینید، ولی سرانجام یک میلیارد استعاره بدیع و نو آیین که ساختید ارزش همگی آنها، بر روی هم به اندازه این شعر بی استعاره و بی مجاز حافظ نخواهد بود که:
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
می بینید که نبوغ چیزی است که جدول ندارد و قابل پیش بینی نیست. ما آدم های معمولی، بعد از اندیشه بسیار، گوشه ای از هزاران گوشه کار نوابغ را برای خودمان کشف می کنیم، و تصور می کنیم تمامِ قضیه در همان نقطه است و کیمیای کار را آموخته ایم. سعی می کنیم آن گوشه را، به صورت جدول ضرب تا بی نهایت ادامه دهیم و حاصلش همین شعرهای منثور و مدرن موجود در مطبوعات است و نیز غزل هایی انباشته از استعاره ها و مجاز های نو آیین که صد هزارش به یک مصرع حافظ نمی ارزد.
گاهی آدم های بیمار گونه ای از نوعِ خودمان هم پیدا می شوند و به این کشکول های موزون و ناموزون استعاره های جدولی و تصادفی، نامِ «شعرِ مدرن» یا « غزلِ نو » و «غزلِ نیمایی» می دهند؛ حال آن که نو بودن و نیمایی بودن، هیچ ربطی به این استعاره های لوس و جدولی ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه