۱۳۹۸/۰۵/۱۳ | | -
شعر زلال
مهدی یوسفی نژاد ( لولی وش )
**
درد، زمیـن گیر شد
خانه ی عقلم غل و زنجیر شد
آمـده ای پـاک تـــر از بـارش ِاشک ِخـــدا
غسل ِدلت کـردم و این آدم ِتن، یک شبـه تطهیر شد
کوچه ی آغوش ِ مرا ریسه شدی با تنت
نور در این کوچه فراگیـر شد
خنده ات اکسیر شد
*
حالـم عجب ناب شد
حالت چشمانِ تو را قاب شد
حالِ من از حالتِ چشمان تو حالت گرفت
ماه تـر از مـاه رسیـدی و شبــم یکسـره مهتـاب شد
اشک سراسیمه وضو ساخت برای نمــاز
سینه ی تو مرمرِ محـراب شد
لحظه چه بی تاب شد
*
من به کجا می روم
عاشقم از خویش رها می روم
سوختـه ام، ساخته ام بارِ دگر خویش را
بـــار دگر، بـــار دگـر، بــــــاز بـه دنبالِ بــلا می روم
باز کنید ایــن درِ فرسوده ی انسانـی ام
بی تن و بی شال و قبـا می روم
بی سر و پا می روم