لیلا کردبچه :
سنگ شده ام
و برای تراشیدنِ شاعری از سنگ هم
مردِ میدان نیستی
سنگ شدهام
و کلاغها هر بلایی که خواستند،
تکهتکه بر سرم بیاورند
اگر قلب این مجسمه یکبارِ دیگر بتپد.
لیلا کردبچه :
سنگ شده ام
و برای تراشیدنِ شاعری از سنگ هم
مردِ میدان نیستی
سنگ شدهام
و کلاغها هر بلایی که خواستند،
تکهتکه بر سرم بیاورند
اگر قلب این مجسمه یکبارِ دیگر بتپد.
پرندهای که نمیداند آزادی چیست
از بازماندنِ درِ قفسش سرما میخورد
و پرندهای که بر برجی بلند مینشیند
هرچه روشنتر فکر میکند،
تاریکتر آواز میخوانَد
وقتی میداند
پرنده تنها پنج حرف ساده است
که گاهی
فقط
گاهی از دهان آسمان میپرد
لیلا کردبچه
____مطالب مرتبطـ :____
میترسیدم عاشقت شده باشم
مثل زمین
که میترسید زیرِ برکۀ کوچکی غرق شود
و آسمان
که میدانست یک شب، پرندهای
تمام بادهایش را به مسیرِ دیگری میبَرد
میترسیدم
و عشق در تمامِ خوابهایم میغلتید
میترسیدم
و ملافهها حالتِ تهوّع داشتند
گاهی
برای ترسیدن دیر میشود
آنقدر که دستهایت را
با تمامِ پنجرهها باز میکنی
و یادت میرود
از هر زاویهای پرت شوی
دوباره به آغوش خودت برمیگردی
____مطالب مرتبطـ :____
لیلا کردبچه :
از امروز
جهنم زیر پایت است
از امروز که هر لحظه هزار بار
سینه هایت را میان تنت گم می کنی
و شیرت در تمام قوطی های جهان
خشک می شود
بغض می کنی
و دود اجاق های کور دنیا به چشمت می رود
روی شکمت دست می کشی
و ترک های حاملگی
جای پنجه های ببری عقیم اند
که هرشب دشت های گرسنه را به خانه می آورد
و ناخن های پس از معاشقه اش را سیر می لیسید
از امروز
هیچ فردایی را با روز دیگری اشتباه نمی گیری
و تمام زندگی ات را
در امروزی جهنمی و طولانی فکر می کنی
به بهشتی که در چشم هایت آب می رود
آب می رود
آب می رود
آب می رود
آب می رود.
____مطالب مرتبطـ :____
هربار به تو فکر میکنم
یکی از دکمههایم شل میشود
انقراض آغوشم یکنسل به تأخیر میافتد
و چیزی به نبضم اضافه میشود
که در شعرهایم نمیگنجد
کافیست تورا به نام بخوانم
تا ببینی لکنت، عاشقانهترینِ لهجههاست
و چگونه لرزش لبهای من دنیا را به حاشیه میبَرد
دوستت دارم
با تمام واژههاییکه در گلویم گیرکردهاند
و تمام هجاهای غمگینیکه بهخاطر تو شعر میشوند
دوستت دارم با صدای بلند
دوستت دارم با صدای آهسته
دوستت دارم
و خواستن تو جنینیست در من
که نه سقط میشود،
نه به دنیا میآید.