« گر رفتم از دیار خود ، لیک کلک من
برکوه و بر چمن ز هوس رنگها بزد
در زیر سقف کلبهی غمگین رنجبر
هر دم چو باد صبح به دل چنگها بزد»
نوآوریهای حبیبساهر، به رغم آنکه در فضای ادبیات معاصر، انعکاس چندانی نیافته، از نقطه نظر تاریخ تطور شعر فارسی حائز اهمیت است.چرا که از یک طرف، بدعتهای او در شکستن قالبهای کلاسیک، مستقل از تجربة نیما یوشیج بود و از طرف دیگر، اقتباس و ترجمههائی کهحبیب ساهر از آثار ادبی شاعران ترکیه به عمل آورده است، از حیث حجم و کیفیت، خود خدمتی در راستای غنا بخشیدن به ادبیات فارسیمحسوب میشده است. اگرچه کوششهای حبیب ساهر و نیما یوشیج در نهایت به یک راه ختم شده است ولی به نظر میرسد که در مورد حبیبساهر، نوعی اجحاف صورت گرفته و تجربیات و تلاشهای وی به نوعی نادیده گرفته شده است. شاید اگر حبیب ساهر، همچون نیما یوشیج،کارهای خود را در زمان مناسب انتشار میداد، در تاریخ تکامل شعر نو جایگاهی دیگر گونه مییافت و پژواک فریادش در هیاهوی تبلیغات دیگرمدعیان به فراموشی سپرده نمیشد.
نمونه شعر :
سایه من
در تنگ شام تیره چو بر آب های صاف
هر شاخسار سایه زند مبهم و سیاه
مرغان دربهدر به سوی بیشه ها شوند
آنگه که کاروان گذرد از کنار راه
آندم که از نگاه فسونگار تیرگی
پنهان شوند جمله ددان در مغاک تنگ
یک سایه یک خیال زند سر ز گوشهئی
چون غول در کنارهی یم می کند درنگ
بر سنگ می نشیند و بالا نظر کند
تا اختران شب همه چشمک به وی زنند
تا مرغ حق بگرید در نیمههای شب
بر آن خیال تیره، بر آن سایهی نژند
آنقدر آن سیاهی غمگین و خسته دل
در ظلمت شبانه کشد انتظار ماه
آنقدر می نشیند در ساحل کبود
تا جلوه گر شود شبحی از کنار راه
افسوس! کان شبح، شبح نازنین وی
هرگز نمی دمد ز افق چون ستارهئی
لیکن ز دور بیند افتاده روی آب
از دامن دریدهی شب ماه پارهئی
30 تیرماه 1322 / حبیب ساهر _ اولکر