دور بودی
مثل تمام آرزوها
و ریل ها
در مه زنگ زده بودند
هیچ قطاری حاضر نبود
مرا به تو برساند
من به تو نرسیدم
من به حرفی تازه در عشق نرسیدم
و در ادامه خواب های من
هرگز خورشیدی طلوع نکرد ...
"رسول یونان"
____مطالب مرتبط : ____
____مطالب مرتبط : ____
بهترین شعر رسول یونان :
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
مثل پرنده ای لالم
که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند!
به هوای دیدنت
در قاب پنجره ها قد می کشم
نیستی
فرو می ریزم
مثل فواره ای بر سر خودم
زیر آوار خودم می مانم در گوشه ی اتاق
ای انار ترک خورده بر فراز درخت
من دستی کوتاهم
من پرنده ای بی بالم
ای آسمان دور دست!
از تو محرومم
آنگونه که دهکده از پزشک
کویر از آب
لاک پشت از پرواز
اندوه ها در من شعله ور است و
ابر ها در من در حال بارش
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمی کند!
گرفتار ناتوانی های خویشم
رودی کوچکم
گرفتار باتلاق.
من تو را دوباره کی خواهم دید
ای پرنده ی مسافر
از کجا معلوم که دوباره برگردی!
راه ها باز است
آفتاب می تابد
اما من
حسرت راه رفتنم در پای فلج
گرسنه ای هستم
که نانم را
جای ماه بر سینه ی آسمان چسبانده اند.
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
آرام می گریم
حال آدمی را دارم
که می خواهد به همسر مرده اش تلفن کند
اما نمی کند
چرا که به خوبی می داند
در بهشت گوشی ها را بر نمی دارند ...
از کتاب: چه زود مهمانی تمام شد / گزینه اشعار رسول یونان
دفتر: اسکی روی شیروانی ها
____مطالب مرتبط : ____
غیر ممکن است او نیامده باشد
حتما، حالا زیر باران مانده است
و نا امید و خسته در خیابان ها قدم می زند
من به باز بودن درها...مشکوکم...
"رسول یونان"
____مطالب مرتبط : ____
آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم
بازگشت من
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش!
از رسول یونان
____مطالب مرتبط : ____
با این همه شرمندهی توام
خانهام
در مرز خواب و بیداریست
زیر پلک کابوسها
مرا ببخش اگر دوستات دارم
و کاری از دستم برنمیآید
رسول یونان
____مطالب مرتبط : ____