و آن هنگام شروع دوباره تو خواهد بود !
از : رومن دالور
و آن هنگام شروع دوباره تو خواهد بود !
از : رومن دالور
همه ی انسان ها نابغه هستند !
اما اگر برای سنجش نبوغ یک ماهی
"توانایی او در بالا رفتن از درخت" را
ملاک قرار دهید آن ماهی
در تمام مدت زندگیش حس خواهد کرد که
یک احمق است!
____مطالب مرتبط : ____
انسانها نادان به دنیا میآیند، نه ابله؛ شیوهی آموزش است که آنها را ابله میسازد.
____مطالب مرتبطـ :____
پیش از این مرگ را تجربه ای مرزی خواندم که قادر است فرد را از وَجهِ روزمره یِ ذهنی به وجه هستی شناسانه برساند(وجهی از بودن که در آن از بودنِ خویش آگاهیم)، وجهی که در آن دگرگونی بسیار میسرتر است. «تصمیم» نیز تجربه مرزیِ دیگری است. نه تنها ما را با مرحله ای رودررو می کند که در آن خود را می آفرینیم، بلکه ما را با محدود بودن چاره ها نیز آشنا می سازد. گرفتن یک تصمیم ما را از دیگر چاره ها محروم می کند. انتخاب یک زن، یک حرفه یا یک مکتب به معنی چشم پوشی از سایر احتمالات است. هرچه بیشتر با محدودیتهایمان مواجه شویم، بیشتر ناچار خواهیم شد از اسطوره خاص بودن، استعدادهای بی پایان، زوال ناپذیری و مصونیت خود ، در برابرِ قوانینِ محتومِ زیستی دست برداریم.
____مطالب مرتبطـ :____
اميد، نان روزانه آدمي است . رابيندرانات تاگور
رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،
اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،
دامان خدا را می جويد .
خورشيد هنوز طلوع ميكند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد :
امواج دريا، آواز می خوانند،
بر ميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .
نيستی نيست .
هستی هست .
پايان نيست.
راه هست.
تولد هر كودك، نشان آن است كه :
خدا هنوز از انسان نااميد نشده است . رابيندرانات تاگور
زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس آئینش را بر آموزشهای اخلاقی نهاد . رابيندرانات تاگور
هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که ، خداوند هنوز از بشر نا امید نشده است.رابيندرانات تاگور
هنرمند عاشق طبعت است به همین دلیل هم برده و هم ارباب آن است.رابيندرانات تاگور
عشقت را بر پرتگاه منشان چرا که بلند است آن! . رابيندرانات تاگور
من با عشق به تو تنها به میعادگاهم می آیم ، اما این من ، در ظلمت کیست کنار می آیم تا از او دوری کنم ، اما نمی توانم از او بگریزم ، او وجود کوچک خود من است ، آقا و سرور من . حیا و شرمندگی نمی شناسد و شرمنده ام که همراه با او به درگاه تو آمده ام . رابيندرانات تاگور
آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد،آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند .رابيندرانات تاگور
اگر انتظار و توقع نداشته باشی همه دوست تو اند . رابيندرانات تاگور
خشم زن مانند الماس است می درخشد اما نمی سوزاند . رابیندرانات تاگور
____مطالب مرتبطـ :____