محمد حسن بارق :
برخیز جوانا!
برخیز بهار آمده بس دلکش و زیبا
از بستر گلها
تا بام ثریا
هر گوشه دلانگیز و صفاخیز و فریبا
رامشگر گلشن
در بزم چمن زخمهٔ اسرار نوازد
وز شور نواها
دوشیزهٔ گلها
مستانه کند رقص به آهنگ تمنّا
تا کی من و تو سرد
نومید و ز خود رفته و بیسوزِ دل و درد
بی باور و تنها
برخیز جوانا!
از نالهٔ مرغ چمن آنسوز بیندوز
کاَندر دل صحرا
یا دامن کهسار وطن لاله ی حمرا
بر شاهد گیتی
زیب دگری بند چو مشّاطه ی هستی
آنگونه فریبا
کز جلوهٔ گیرا
اندیشه به شور آوَرَد هنگام تماشا
____مطالب مرتبط : ____