۱۴۰۲/۰۸/۲۶ | | -
دل در میان دلبران امشب خدایا میکند
گر مبتلای او شوی دانی چه برما میکند
ما در رهش چون مرغکان در خاک و خون پرپرزنان
او در کنار دیگران ما را تماشا میکند
در کوی آن خوشآب و گل هرکس مرا بیند خجل
آخر مرا دیوانه دل در شهر رسوا میکند
دیگر ز دست سوز تب نهروز داریم و نهشب
ما مردهایم او بیسبب امروز و فردا میکند
گر ره زند رندانهتر یک شب به جمع عاقلان
آنجا هزاران عاشق دیوانه پیدا میکند
تنها نه درد این و آن از فیض او یابد شفا
اینجا مسیح مرده را حتی مداوا میکند
با بامداد دلحزین همچون غبارم ره نشین
از دست جوری کاین چنین آن سرو بالا میکند