تک بیت های ناب فردوسی
میاسای از آموختن یک زمان
ز دانش میفکن دل اندر گمان
***
همیشه یکی دانشی پیش دار
ورا چون روان و تن خویش دار
***
فزون است از آن دانش اندر جهان
که بشنود گوش آشکار و نهان
***
ابیات ناب از فردوسی درباره علم
کسی کو به دانش توانگر بود
ز گفتار و کردار بهتر بود
***
خرد باید و دانش و راستی
که کژی بکوبد ار کاستی
***
اشعار کوتاه فردوسی
بر ما شکیبائی و دانش است
ز دانش روان های پر از رامش است
شکبیائی از ما نشاید ستد
نه کس را ز دانش رسد نیز بد
***
نگه کن به جایی که دانش بود
ز داننده کشور به رامش بود
***
شعر کوتاه در مورد ایران از فردوسی
نمانیم که این بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
***
بیارای دل را به دانش که ارز
به دانش بود چو بدانی بورز
***
به دانش بود مرد را ایمنی
ببندد ز بد دست آهرمنی
***
به دانش بود بیگمان زنده مرد
خنک رنجبردار پایند مرد
***
چنین گفت داننده دهقان پیر
که دانش بود مرد را دستگیر
***
هر ان مغز کو را خرد روشنست
ز دانش به گرد تنش جوشنست
***
یک پارسی بود هشیار نام
که بر چرخ کردی به دانش لگام
.......
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
***
ز دانش نخستین به یزدان گرای
کجا هست و باشد همیشه بجای
***
به دانش ز یزدان شناسد سپاس
خنک مرد دانا و یزدان شناس
***
دگر آن که دارد ز یزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکی شناس
***
به دانش فزای و به یزدان گرای
که او باد جان ترا رهنمای
بپرسیدم از مرد نیکو سخن
کسی کو بسال و خرد بد کهن
که از ما به یزدان که نزدیکتر
که را نزد او راه باریکتر
چنین داد پاسخ که دانش گزین
چو خواهی ز پروردگار آفرین
***
به گیتی به از مردمی کار نیست
بدین با تو دانش به پیکار نیست
سر راستی دانش ایزیدیست
چو دانستیش زو نترسی ، بدیست
***
دوبیتی های ناب فردوسی درباره علم و دانش
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را بکس
همه یک دلانند یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
چنین گفت موبد که مرد بنام
به از زنده دشمن بر او شاد کام
اگر کشت خواهد تو را روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کار زار
همه روی یکسر بجنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
شعر فردوسی درباره ایران
چو ایران مباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
شعر فردوسی درباره ی وطن
اشعار شاهنامه فردوسی در مورد خرد و دانش
به یزدان چنین گفت کای دادگر
تو دادی مرا دانش و زور و فر
***
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن
***
اگر چند بخشی ز گنج سخن
بر افشان که دانش نیاید به بن
***
یک بیت شعر از فردوسی
اگر دانشی مرد گوید سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
***
به رنج اندر ار تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
***
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
بیابی ز هر دانشی رامشی
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
همه دانش و داد دادن بسیچ