۱۳۹۶/۰۱/۱۲ | | -
علی اکبر یاغی تبار :
ما گریه کردیم و قفس هامان قفس تر شد
تو گریه کن شاید دری وا شد برادر جان
تو گریه کن شاید خدای تو دری وا کرد
حتی به آن سوی عدم حتی به گورستان
در این بهار مرده ی بی عشق بی انسان
سر را مقیم شانه ی من کن برادر جان
سر را مقیم شانه ی من کن که مدت هاست
ابری نمی بارد بر این بیغوله ی بی جان
سر را به روی شانه ام بگذار و هق هق کن
سر را به بغض شانه ام بسپار و غم بنشان
من هم دلم خون است از این کابوس بی پایان
ما را حریم هق هق خود کن برادر جان
شعر از : علی اکبر یاغی تبار
____مطالب مرتبطـ :____