۱۳۹۶/۰۱/۰۷ | | -
آشفته ام به زلف نــگاری که گمشده
دل بسته ام به قول وقراری که گمشده
مــن غنــچــه تصــور لبـخنــد یـک گلـم
وا می شوم به شوق بهاری که گمشده
بایــد عطش گلوی مـــرا منجمـــد کنــد
در این کــویـر. زمـــزم جاری که گمشده
باور نمـــی کنــی غـــــم تنهــــایی مــــرا
وقتی دلــم. تمـــام مــن آری کـه گمشده
خط میخورد.به وسعت عشق وغرورمان
در این مسیـــر. رد ســـواری که گمشده