۱۳۹۶/۰۱/۰۱ | | -
فاطمه اختصاری :
از کلید حامله بودم
با ویار خوردن ِ درها
بسته می شدند به رویم
چشم های داخل سرها
چرخ می خورم به زمین گیج
به سرم کشیده جنونم
یک نفر نگاه خودش را
قفل کرده بود درونم
با زمان ِ ریخته در هم
زن نشسته داخل زندان
از کلید حامله بود و
در سرش زدن به خیابان
حالت مهوع دیوار
ناخن کشیده به درها
قرص می خورد به زمین گیج
زیر فحش ها و تشرها
قفل بسته بود دهانم
فعل، قفل بودن در بود
زن ِ زیر مشت و لگدها
فکر کرد بچه پسر بود!
بدن برهنه ی من با
شکم برآمده از باد
لای یاد و خاطره گم شد
بوسه ای که از دهن افتاد
من به عشق زنده ام و درد
می کشم/ جلو عقبم را
با تمام خستگی ام باز
می دهم ادامه شبم را
____مطالب مرتبطـ :____